www.iiiWe.com » باشو، غریبه کوچک سیگار می فروشد!!!

 صفحه شخصی محمد مهدی مدرس نیا   
 
نام و نام خانوادگی: محمد مهدی مدرس نیا
استان: اصفهان - شهرستان: اصفهان
رشته: کارشناسی عمران - پایه نظام مهندسی: یک
شغل:  محاسب وناظر
شماره نظام مهندسی:  20-300-03321
تاریخ عضویت:  1389/01/02
 روزنوشت ها    
 

 باشو، غریبه کوچک سیگار می فروشد!!! بخش عمومی

15

"باشو، غریبه کوچک" امروز 36 ساله است و از سر بیکاری سیگار می فروشد.
پسرک اهوازی دیروز، با آنهمه شهرتی که برای بازی در یک فیلم آن هم در غربت
کسب کرد این روزها در زادگاهش غریبه است.



به گزارش مهر، عدنان عفراویان همان باشو، غریبه کوچک است با همان رنگ رخساری که اگر در کنار دختر و پسر نایی، زن گیلگی قرارش دهی می فهمی که نشانی است از آفتاب تیز خوزستان.


سال 69 بود که باشو به دنبال بمباران هوایی و کشته شدن پدر و مادرش به درون کامیونی ‌پرید و از زادگاهش در جنوب کشور ‌گریخت و وقتی از کامیون پیاده شد، خود را در شمال کشور یافت و تازه این شد به زندگی جدیدش و پناه بردن به خانه و مزرعه زن گیلکی.



کودک سیه چرده دیروز، امروز 36 سال سن دارد. دیگر لازم نیست مانند بهرام بیضایی کل خوزستان را بگردی و عاقبت در محله لشکرآباد اهواز پسرکی را در
سایه‌روشن کوچه ببینی که تا تو را می بیند بخندد و فرار کند چون شبیه او و خانواده اش نیستی و حرف نمی زنی.

امروز 20 سال از زمانی که فیلم باشو، غریبه کوچک روی پرده سینماهای ایران و جهان رفت و همه آن را تحسین کردند می گذرد. حالا می توانی در همان فلکه لشکر آباد، روبروی تابلو دانشگاه در میان دستفروشان باشو را ببینی که هنوز هم در وجودش ترس و دلهره دارد.



اما دلهره اش نه از جنگ و نه از دست دادن خانواده اش بلکه از ماموران شهرداری و اینکه باید برای چندمین بار پله های اداره اجرائیات را بالا و پایین بدود تا بساط سیگار فروشی اش را پس بگیرد. چون از آن سال که باشو در اوج محبوبیت بود و حتی مهرش در دل خانواده هایی از گوشه و کنار ایران نشست، سالها می گذرد.


بیکاری یقه باشو را هم گرفته و دیگر مزرعه ای نیست که با نابی و بچه هایش روی آن کار کند... حتی با برگشتن شوهر نایی هم اوضاع فرقی نمی کند. به همین دلیل مدتهاست به شورای شهر اهواز می رود تا برایش کار پیدا کنند.


باشو( عدنان عفراویان)، غریبه کوچک اهوازی سینمای ایران با کمک کارگردان فیلمش یک بار خوش درخشید اما چون حرفه و خاستگاه اجتماعی اش چیز دیگری بود، دیگر نتوانست فرصت حضور روی پرده سینما را به دست بیاورد و به تدریج تنها به یک خاطره تبدیل شد.

اکنون باشو که نامش نوستالوژی دوران بچگی و دلهره جنگ را برایمان تداعی می کند، با مادرش در یک خانه اجاره ای در اهواز زندگی می کنند.


عدنان می گوید: "من هم مثل خیلی از نوجوانانی که برای اولین بار در سینما حضور پیدا کردند و شاهکاری را خلق کردند و بعد رها و تنها شدند برای مدتی افسرده و گیج شده بودم."



اگر دیروز پای باشو از جنوب به شمال کشور باز شد و محبوبیتش نه تنها در دل خانواده گیلکی که در جهان پیچید، اما امروز پایان راه پسرک اهوازی با وجود
آن همه سر شناسی درغربت به سیگار فروشی در زادگاهش منتهی شده است و دیگر در شهر خودش هم غریبه ای کوچک است. باشویی که به گفته بهرام بضایی، کارگردان فیلم باشو؛ "قرار بود مردم را به پذیرش بچه‌های جنگ‌زده و یتیم‌شده تشویق
کند و کاربرد اجتماعی معینی داشته باشد."


شاید هنوز هم نایی نمی داند چطور باید با آن لهجه عمیق گیلکی اش کلمه "مرغانه" را برای باشو بازگو کند . . . !


اگر در میان کسانی که در اهواز بساط کرده اند، باشو را دیدی نپرس حال بیضایی و
نایی چطور است. چون نه تنها خبری از آنها ندارد بلکه داغ دلش را برای
دوباره دیدن نایی و بچه هایش، بیضایی و شوهر نایی تازه می کنی.

چهارشنبه 7 اردیبهشت 1390 ساعت 11:09  
 نظرات    
 
شکوه هوشمند 16:16 چهارشنبه 7 اردیبهشت 1390
11
 شکوه هوشمند
باعث تاسف
بهروز شیربان 16:39 چهارشنبه 7 اردیبهشت 1390
11
 بهروز شیربان
حقیقتی از نوع تلخ... افسوس و صد افسوس...
مژگان فدایی 19:29 چهارشنبه 7 اردیبهشت 1390
10
 مژگان  فدایی
جز تأسف خوردن چیزی واسه گفتن ندارم,چون امثال آقا ادنان تواین جامعه کم نیست.دنیادنیااستعداد داره توهرلحظه ی گذر زمان روبه فنا میره.باسپاس
رابین صدیق پور 23:14 چهارشنبه 7 اردیبهشت 1390
6
 رابین صدیق پور
خوش درخشید، ولی دولت، مستعجل بود.
باعث تاسفه.
مهدی ناظمی 06:58 پنجشنبه 8 اردیبهشت 1390
8
 مهدی ناظمی
بسیار غم انگیز و عجیب...ایکاش برای کسانی که زمانی خاطرات خوشی برایمان رقم زدند احترام میگذاشتیم...که این در واقع احترام به خودمان هست...کم نیستند بازیگران و هنرمندان و ورزشکارانی که با انها هورا کشیدیم و خندیدیم و گریستسم و الان پیر شده اند و از یادها رفته اند و کسی نیست حالشان را بپرسد
جواد دلیری راد 15:30 پنجشنبه 8 اردیبهشت 1390
8
 جواد دلیری راد
همه چیز زود از یاد می رود.